سخنرانی دکتر ظریف در همایش بین المللی «یکجانبه گرایی و حقوق بین الملل»
سخنرانی دکتر ظریف وزیر امور خارجه در همایش بین المللی
«یکجانبه گرایی و حقوق بین الملل»
در دانشگاه علامه طباطبایی
روز دوشنبه مورخ 1398/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیار خوشحالم که امروز در دانشگاه علوم انسانی کشور حضور پیدا میکنم. در دانشگاه علامه طباطبایی در خدمت اساتید و دانشجویان گرامی، همکاران محترم (هستم). از جناب آقای دکتر سلیمی ریاست محترم دانشگاه و همکار محترمان برای کمک به برگزاری این اجلاس مهم تشکر میکنم. همینطور از موسسه ابرار معاصر همکاران عزیز هر دو بزرگواران در موسسه ابرار معاصر و دانشگاه علامه، از محضر حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای دکتر علوی وزیر محترم اطلاعات که در این همایش حضور دارند، از جناب آقای دکتر کواکبیان نماینده محترم مجلس شورای اسلامی و سایرین، از میهمانان عزیز خارجی و از اساتید بسیار تشکر میکنم برای فرصتی که به بنده دادید که امروز دقایقی را در خدمت شما باشیم.
من امروز با این نکته می خواهم عرایضم را شروع کنم که چندجانبه گرایی، یک انتخاب نیست، یک ضرورت است. دولت ها ذاتاً نسبت به حاکمیت شان بسیار بسیار با خست عمل کردند و میکنند و اگر نبود نیاز قطعی دولتها به حل مسائل شان از طریق چندجانبه، هیچگاه چندجانبه گرایی پا نمیگرفت. لذا اینکه میبینیم که دیپلماسی چندجانبه بعنوان یک واقعیت در صحنه بین المللی ظهور و نمود پیدا کرده، بدلیل امکان ناپذیر بودن راه حل های یکجانبه است. یعنی دولت ها به این نتیجه رسیده اند که نه میتوانند مشکلات خودشان را به تنهایی حل و فصل کنند، نه میتوانند از همه فرصت ها به تنهایی استفاده کنند و نه میتوانند به تنهایی مانع اقدامات هنجارشکنانه دیگران باشند. لذا به همه این دلایل دولت ها به چندجانبه گرایی روی آورده اند و چندجانبه گرایی یک نیاز قطعی جامعه بشری بوده و دهههاست که دنیا بدون چندجانبه گرایی امکان حیات ندارد. در بعضی حوزهها ما چندجانبه گرایی را در واقع بدون فکر میپذیریم، مثل زمانی که تلفن را برمی داریم و به جایی تلفن میکنیم. هواپیمایی سوار میشویم و به جایی سفر میکنیم. فراموش میکنیم که مقررات متعدد چندجانبه، سفر ما را، تلفن و مکالمه ما را امکان پذیر کرده و اگر نبود این امکانات چندجانبه، ما هیچگاه نمیتوانستیم که کمترین روابط عادی که الان برای ما بدیهی به نظر می رسد را انجام بدهیم. اما در شرایط گذار کنونی چندجانبه گرایی بیش از هر زمان دیگری به یک ضرورت در جامعه بین المللی تبدیل شده است. ما شرایطی داریم که دنیا دیگر غرب نیست. این به معنای ضدغرب بودن نیست، این به معنای فراموش کردن برتریهای نسبی غرب در حوزه اقتصاد، سیاست، مسائل دفاعی و علم و صنعت نیست. بلکه این به معنای این واقعیت است که در دنیای امروز ما، نه تمام واقعیات در غرب اتفاق می افتد، نه تمام آنچه که برای جهان اهمیت دارد در غرب اتفاق می افتد و نه غرب میتواند همه تصمیمات را برای همه تحولات جهانی اتخاذ کند. زمانی بود در گذشتههای دور که همه اتفاقات دنیا، اتفاقاتی که قابل محاسبه و قابل توجه بودند، در اروپا اتفاق می افتاد یا لااقل در غرب جغرافیایی اتفاق می افتاد. زمانی بود که اروپا و غرب تمامی اتفاقاتی که در دنیا اتفاق می افتادند را تعیین مسیر میکردند، بعضی از ما هنوز هم این اعتقاد را متاسفانه داریم و فکر میکنیم که هر اتفاقی در دنیا می افتد حتما باید غربیها و یا آمریکائیها باید آن را تعیین کرده باشند، اما واقعیت این است که امروز در دنیا نه همه اتفاقات در غرب می افتد، نه همه اتفاقات توسط غرب رقم می خورد. ما به واقع یک جهان پساغربی داریم که در این جهان پساغربی همه دنیا در واقعیات مشترک اند. یکجانبه عمل کردن نه تنها برای یک کشور، یک تمدن، یک گروه و یک جمعیت امکان ناپذیر نیست. من یک نکته ای را می خواهم فراتر از این بگویم. یکجانبه عمل کردن حتی برای دولت ها هم غیرممکن است. یعنی اگر همه دولت های عالم گردهم بیایند و سایر ذینفعان را فراموش کنند باز هم دولت ها نمیتوانند یکجانبه برای جهان تصمیم گیری کنند. این واقعیتی است که امروز وجود دارد و ما داریم میبینیم. چرا این واقعیت اتفاق افتاده (است)؟ به خاطر اینکه دولت ها انحصار خودشان را بر تصمیم گیریهای جهانی از دست داده اند، دولت ها انحصار خودشان را بر ابزار قدرت از دست داده اند، ابزار قدرت متنوع و متکثر شده اند، مراکز قدرت هم متنوع و متکثر شدند، یعنی مرکز قدرت از غرب حرکت کرده و نه اینکه امروز غرب دیگر قدرتی ندارد، بلکه مرکز قدرت نیست. ابزار قدرت هم از ابزار نظامی در دوران قایق های توپ دار حرکت کرده از انحصار اقتصادی در دوران امپریالیسم اقتصادی حرکت کرده ابزار قدرت هم متکثر شده است. یک فرد انسانی میتواند با قرار گرفتن پشت یک موبایل کوچک پیام هایی را برای دنیا بفرستد که دنیا را دستخوش تغییر بکند، شما دیدید انقلاب تونس توسط یک فرد انجام شد، بسیاری از حرکت های بین المللی توسط عامل انسانی امروز شکل میگیرد، لذا انسان قدرتمند شده، ابزار قدرت از انحصار دولت ها درآمده، لذا نه تنها یک دولت به تنهایی نمیتواند همه مشکلات خودش را حل بکند، با همه چالش ها روبرو شود، و از همه فرصت ها استفاده کند، بلکه اگر همه دولت های دنیا هم گردهم جمع بشوند، باز هم بدون حضور سایر ذینفعان نمیتوانند تصمیم گیری کنند و توقع داشته باشند که تصمیمات شان اجرایی بشود. لذا ما نباید چندجانبه گرایی را فقط تک ساحتی نگاه کنیم. یعنی اینکه نگاه بکنیم که دولت هست که از حدود چند جانبه گرایی خارج شده یا کل دولت ها دارند جوانب مختلف جامعه بشری که گروههای تاثیرگذار اجتماعی اند و در نهایت افراد انسانی هستند اینها را فراموش کنند. واقعیت این است. اینها تحلیل خوشبینی نیست، واقعیت این است که هیچ دولتی به تنهایی نمیتواند منافع خودش را تامین بکند. هیچ دولتی به تنهایی نمیتواند جلو خطرها را بگیرد. اگر شما بعد از یازده سپتامبر به آمریکا سفر کرده باشید، میبینید که دولت ایالات متحده آمریکا که از دید برخی قدر قدرت محسوب میشود - از دید ما نه، ولی برخی آمریکا را قدر قدرت می دانند- دولت ایالات متحده آمریکا که هزینههای نظامی اش به تنهایی بیش از هزینههای نظامی ده کشور بعدی است، یعنی دولت ایالات متحده آمریکا سالانه بیش از ششصد میلیارد دلار هزینه نظامی میکند، در صورتی که دولت بعدی که جمهوری خلق چین باشد، با حدود چند برابر جمعیت آمریکا بودجه نظامی اش کمتر از سیصد میلیارد دلار است و دولت بعدی که عربستان سعودی باشد شصت و هفت میلیارد (دلار) است و دولت بعدی روسیه است که نزدیک شصت میلیارد هزینه نظامی دارد. یعنی اگر مجموع ده دولتی بعدی را در کنار هم قرار بدهیم به اندازه آمریکا هزینه نظامی نمیکنند، حالا - هر کدام از ما که حقوق بین الملل خوانده باشد (می داند)- اولین وظیفه دولت حراست از شهروندانش هست، خوب آیا بعد از یازده سپتامبر کسی رفت در صورت شهروندان آمریکایی نگاه بکند و ببیند که آیا دولت قدر قدرت آمریکا توانسته برای شهروندان خودش امنیت ایجاد بکند؟ در پایتختش در نیویورک پایتخت اقتصادی و بین المللی اش؟ من بودم و دیدم که چنین امری برای دولت آمریکا محال است. یک گروه تروریستی توانسته در برابر قدرت برتر نظامی دنیا ناامنی ایجاد کند، یعنی نه تنها ابزار اجتماعی از انحصار دولت ها خارج شده؛ نه تنها ابزار اقتصاد از انحصار دولت ها خارج شده، یک زمانی فکر کردن در مورد اینکه کسی غیر از دولت ها میتواند در تجارت بین المللی سهم جدی داشته باشد، غیر ممکن بود. امروز اگر بخواهیم که فکر بکنیم که دولت ها میتوانند در تجارت بین الملل میتوانند سهم عمده داشته باشند داریم در مورد غیر ممکن صحبت میکنیم. یک روز فکر کردن راجع به اینکه بجز امپراطوریهای رسانه ای کسی میتواند در صحنه افکار عمومی ملت ها تاثیر بگذارد، غیر ممکن بود، امروز میبینیم که امپراطوریهای گذشته رسانه ای مجبورند دنبال افراد عادی که یک توئیت میکنند بدوند. اگر یک روزی فکر میکردیم که انحصار دولت ها بر قدرت نظامی میتواند مهترین عامل انحصاری دولت ها یعنی توانمندی استفاده منظم از نیروی خشونت را به آنها ارائه بدهد، با یازده سپتامبر فهمیدیم که چنین چیزی ممکن نیست. سازمانهای غیرحکومتی و بازیگران غیرحکومتی نه تنها میتوانند تخریب امنیت بکنند، حتی میتوانند ایجاد امنیت بکنند. یعنی در بازی امنیتی شما میتوانید نگاه بکنید به پایان دوره انحصار دولت ها. این واقعیت نشاندهنده این است که دولت به تنهایی و بدون مشارکت بخش های مختلف جامعه حتی از تامین امنیت خودش ناتوان است. چه برسد به اینکه یک دولت یا گروه حاکمه بر یک دولت یا یک جمعیت قلیلی در یک دولت برای دنیا تصمیم بگیرند. این یک واقعیت است. بازی با حاصل جمع صفر امروز در دنیا ناممکن است. یکجانبه گرایی بر این مبنا استوار است که شما میتوانید بازی با حاصل جمع صفر داشته باشید. یعنی میتوانید به هزینه دیگران برای خودتان منفعت بخرید. چنین چیزی در دنیا ناممکن است. حتی در صفرترین بازی که جنگ باشد، ما پیروز و شکست خورده نداریم، ما دو طرف شکست خورده داریم که یک طرف کمتر شکست خورده و یک طرف بیشتر شکست خورده، یعنی تلاش برای بازی با حاصل جمع صفر به بازی با حاصل جمع منفی می انجامد. منتهی منفی یکی کمتر و منفی یکی بیشتر است. ما به اینکه منفی مان کمتر یا بیشتر باشد افتخار میکنیم، نه به اینکه با حاصل جمع مثبت ایجاد کردیم. نتیجه یکجانبه گرایی افراطی این چنین است. این است که آقای ترامپ خودش میگوید هفت تریلیون دلار در منطقه ما هزینه کردند، منطقه ما را که به آتش کشیدند، ولی آیا خود آمریکا امروز امن تر است؟ حتما نیست. آمریکا امروز احساس امنیت بیشتری میکند؟ حتما نمیکند. اگر میکرد آقای ترامپ این میزان مخالفت با گذشته نمیکرد برای اینکه احساس میکند مردم آمریکا از آن گذشته ناخشنودند. از اینکه هزینه بکنند و تلاش بکنند برای شرایطی که غیرقابل حصول است، واقع بینانه نیست. من در اینجا در خدمت اساتید عرض میکنم بعضی مفاهیم واقع گرایی غیرواقع بینانه است. نیاز داریم که دوباره فکر بکنیم به نظریهها و خودمان را در واقع زندانی نظریهها نکنیم.
حقوق بین الملل از طرف دیگر هم زاییده چندجانبه گرایی است، هم نیاز چندجانبه گرایی. چندجانبه گرایی بدون حقوق بین الملل امکان پذیر نیست. حقوق بین الملل همانطور که آقای دکتر سلیمیگفتند، مبنای پلیسی ندارد، یعنی شما یک پلیسی ندارید که حقوق بین الملل را رعایت بکند، بلکه حقوق بین الملل میتواند با تنظیم توقعات بازیگران و کنش گران مختلف رفتار آنها را تنظیم بکند. رفتار آنها را سامان دهی کند، یعنی میتواند پیش بینی پذیری را در روابط بین الملل فراهم بکند. وظیفه حقوق بین الملل این است. این تقریبا نقطه متضاد یکجانبه گرایی است. چون یکجانبه گرایی یعنی اینکه شما مبتنی بر ملاک ها و موازین توافق شده عمل نمیکنید. بر اساس انتخاب لحظه ای عمل میکنید. به قول آقای بولتون در سال 2000 و 2001 ایشان گفته بود حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی تنها یک ابزار در جعبه ابزارهای آمریکا هستند که هر زمان که آن ابزار مفید واقع شد، از آن ابزار استفاده میکند. بسیار خوب آمریکا اینگونه (عمل) کرد. آیا آمریکا امروز امن تر است؟ آیا آمریکا امروز زندگی بهتری دارد؟ اینکه آینده را برای دیگران غیرقابل توقع میکنند، آیا خودشان از آن نفع میبرند؟ ممکن است نفع کوتاه مدتی ببرند، ممکن است یک امکان کوتاه مدتی فراهم بکنند. اما بی قانونی نمیتواند زمینه ساز حق شود و برای همین هم هست که حقوق بین الملل در واقع میتواند برای شما یک آینده ای را ترسیم بکند که بسیاری از مواقع... برخی از دوستان ایراد میکنند که چرا شما روی حقوق بین الملل تاکید میکنید؟ حقوق بین الملل در موارد نادر نقض میشود. در موارد عادی حقوق بین الملل ساری و جاری است. اگر دو نفر از چراغ قرمز رد شدند به این معنا نیست که چراغ قرمز بی جاست. ما مواردی که در واقع حقوق بین الملل دارد عمل میکند مقررات بین المللی و چندجانبه گرایی دارند عمل میکنند، اینها را در زندگی روزمره را نمیبینیم، یک یا دو مورد که یکجانبه گرایی مخرب ایالات متحده وارد این مفاهیم میشود، آن را بعنوان نمونه درنظر میگیریم. بله یکجانبه گرایی امری خطرناک است، ولی امری محکوم به شکست است. به خاطر اینکه با واقعیت های بین المللی ناسازگار است. این واقع گرایی نیست که شما پیشنهادها و راه حل هایی ارائه بکنید، که سال ها و دهههاست که بشر را به کام جنگ برده، به این واقع گرایی نمیگویند، به این میگویند پیش بینیهای خودکام بخش، ما بر اساس پیش بینیهای خودکام بخش جهان را در یک حالت جنگ دائمی نگه می داریم. چرا که به یکجانبه گرایی بها می دهیم. یکجانبه گرایی یک مفهوم پذیرفته شده نیست، حتی برای او که یکجانبه گرایی را عمل میکند.... یک قدری از نمونه مهم امروزی یکجانبه گرایی ایالات متحده که خروج از توافقات بین المللی و استفاده از ابزارهای قهر آمیز اقتصادی است، همانی که به اشتباه میگوییم تحریم، استفاده از ابزارهای زورمدارانه اقتصادی، اول در مورد عدم پایبندی ایالات متحده به قراردادهای بین المللی، در کلیپ هایی که پخش شد دوستان مشاهده کردند، کسانی که به برجام ایراد میگرفتند که چرا آمریکا از برجام خارج شد، باید به این واقعیت توجه میکردند که تقریبا چیزی باقی نمانده که آقای ترامپ از آن خارج نشده باشد، یعنی از آی ان اف خارج شد ، از پاریس خارج شد، از نفتا خارج شد، از تی پی بی خارج شد، از یونسکو خارج شد از شورای حقوق بشر خارج شد انشاء الله از شورای امنیت هم خارج بشود خیال همه راحت بشود. لذا این که قراردادی به تصویب مجلس آمریکا رسیده یا نرسیده باشد، ساده لوحانه است که فکر کنیم دولتی که ذاتا تمایل به یکجانبه گرایی دارد و در مورد حقوق بین الملل اشتباه میکند و اینکه حقوق بین الملل برای خودش هم آینده را پیش بینی پذیر بکند، این دولت برای تعهدات قراردادی اش که به تصویب مجلس هم رسیده است، احترام بیشتری از سایر تعهدات قائل است. این یکی از نمودارهای یکجانبه گرایی است. یکجانبه گرایی با حقوق بین الملل ناسازگار است. فرد یکجانبه گرا باید به حقوق بین الملل صرفاً بعنوان ابزار نگاه کند، نه بعنوان یک چارچوبی برای پیش بینی و تنظیم توقعات، شما اقدامیکه الان برای رعایت حقوق بین الملل میکنید، ممکن است منافع فوری برای شما نداشته باشد، اما پیش بینی توقعات و روش رفتار دیگران است که این رفتار شما را ممکن میکند. حالا ایالات متحده می آید بدون توجه به این خاصیت حقوق بین الملل یکجانبه گرایی را پی میگیرد. معلوم است کسی نمیتواند از این بعد به امضای آمریکا اعتماد کند. من یک مثالی برای شما بزنم، نفتا، آمریکائیها (آقای ترامپ) از نفتا خارج شدند، دولت مکزیک یک توافق جدیدی را با آمریکا امضاء کرد، خیلی از مکزیکیها معتقدند توافق جدید از نفتا بیشتر به نفع مکزیک است. اما نتیجه آن چه شد، نتیجه این شد که بعد از نفتای جدید یا «یو اس ام سی ای» مورد توافق قرار گرفت، و کانادا هم به آن پیوست، - گرچه هنوز قانون نشده- آقای ترامپ از سیاست های مکزیک در مورد مهاجرت ناراحت شد و گفت اگر سیاست های مهاجرتی تان را تغییر ندهید، من این «یو اس ام سی ای»را امضاء نمیکنم. مشکل خارج شدن از چارچوب حقوق بین الملل فراموش شدن و از دست دادن پیش بینی پذیری روابط و رفتار کشورهاست. لذا این عمل گرایانه و واقع گرایانه نیست که یک توافق را کنار بگذارید و یک توافق دیگر را به توافق برسانید، به خاطر اینکه آن طرف نمی خواهد. اگر این کار را کردید توافق دیگری هم در راه است. کم کم دنیا به این نتیجه می رسد که با آمریکا نمیشود توافق بست. درست است که قدرت آمریکا، قدرت و توان مالی و بانکی آمریکا کشورها را ناگزیر کرده که سیاست های اقتصادی آمریکا را اجراء کنند، اما این واقعیت را هم توجه کنید که تعداد زیادی از کشورها از این اقدامات زورمدارانه اقتصادی که به غلط بدانها تحریم میگویند، در واقع یاد گرفتند آمریکا را تا آنجا که میتوانند از روابط شان حذف بکنند. البته حذف یک قدرت بزرگ بسیار دشوار است. ما هم در محیط و در یک سمینار آکادمیک نباید شعار بدهیم، اما این واقعیت که روسیه و چین، روسیه و ترکیه، روسیه و ایران، ایران و چین، ایران و هند و هند و امارات که هر دو دوست آمریکا هستند، از ارز ملی خودشان استفاده میکنند؛ نشانگر آن است که استفاده افراطی و یکجانبه از هر اهرمیباعث کاهش قدرت آن اهرم میشود. چرا به خاطر اینکه پیش بینی پذیری را برای سایر کنش گران در صحنه بین المللی از بین میبرد و آمریکا خودش قربانی سیاست یکجانبه گرایی خودش میشود. چون دیگران بر اساس چارچوب هایی که توقعات را شکل می دهد، راجع به آینده فکر بکنند. میبینند که آمریکا قدرت قوی ای است، میگویند ما از در روابط بین المللی مان ارز آمریکا را خارج کنیم، این فهمی است که ...ببینید اینتسکس اروپاییها ممکن است ارزش چندانی برای ما نداشته باشد، اما آنچه که مهم است این است که متحدین نزدیک آمریکا آمده اند یک سال است با روش های کند غیرقابل قبول خودشان درصدد ایجاد سازوکاری هستند که از مهمترین متحد نظامیشان فرار کنند، این بدین خاطر است که زودتر یا دیرتر کنش گران جامعه بین المللی نمیپذیرند که تحت اشراف یک کنش گر باشند که رفتارش غیرقابل پیش بینی است، چرا چون رفتارش مبتنی بر حقوق بین الملل نیست، چرا مبتنی بر حقوق بین الملل نیست؟ چون یکجانبه است. اینها یک سلسله است که نمیشود از هم جدا کرد. رفتار یکجانبه یعنی رفتار غیرحقوقی یعنی رفتار غیرقابل اعتماد، و نتیجه آن بر هم خوردن نظم جهانی و روابط منظم جهانی است. این هست که ممکن است حتما در کوتاه مدت تحت فشار قرار میگیریم و حتما مردم ما تحت فشارند، اما به واقع این اقدام در درازمدت – همانطور که آقای دکتر سلیمی هم گفتند – امکان ادامه حیات ندارد. نکته آخری که می خواهم عرض بکنم قبل از نتیجه گیری بحث تحریم است، آمریکا معتاد به تحریم است. در هر دوره زمانی که شما نگاه بکنید، تحریم های یکجانبه آمریکا از هر کشور دیگری بیشتر که هیچ، قابل مقایسه نیست. از دهه 1990 تقریبا زمانی نبوده که کمتر از 50 کشور تحت یک یا نوعی از تحریم آمریکا قرار نداشته باشند. اما چرا من میگویم از کلمه تحریم استفاده نکنیم، به خاطر اینکه کلمه تحریم ترجمه کلمه sanction است که به معنی ابزاری که کشوری یا فردی یا جامعه ای استفاده میکند برای اینکه اجرای مقررات را بر کسی تحمیل بکند، تحریم وسیله اعمال مقررات است، اما اقدامات آمریکا تحریم نیست، در واقع اقدامات زورمدارانه مداخله جویانه اقتصادی است برای اینکه بتواند سیاست ها و خواست های خودش را بر مردم تحمیل بکند. یک گروه میگویند تحریم از جنگ بهتر است، (اما) تحریم همان جنگ است. تحریم یعنی شما جنگی را شروع میکنی علیه افراد غیرنظامی، هدف تحریم چیست؟ هدف تحریم این است که با فشار آوردن بر افراد غیرنظامی آنها را وادار بکند که رفتار دولت شان را عوض بکنند. اگر شما تعریف تروریسم را نگاه بکنید، در گوگول تعریف تروریسم را نگاه کنید هرچند دنیا نتوانسته به تعریف تروریسم برسد و همه در سازمانهای بین المللی سر تعریف تروریسم دعوا داریم، اما لا اقل گوگل تروریسم را تعریف کرده و میگوید اقدام زورمدارانه یا فشار علیه شهروندان برای رسیدن به اهداف سیاسی، حالا این جمله آقای پومپئو را نگاه بکنید که میگوید اگر دولت ایران می خواهد مردمانش غذا بخورند باید سیاست هایش را عوض بکند و باید از حرف ما پیروی کند، نیوزویک تیتر زده است.... ایران باید به ما گوش بکند اگر می خواهد مردمش غذا بخورند، این یعنی چه؟ از عنوان غلط تحریم استفاده کردن اشتباه است، به خاطر اینکه هدف تحریم اعمال قانون است، هدف اقدامات آمریکا جلوگیری از اعمال قانون است یعنی آمریکا دارد کسانی را تحریم میکند و فشار می آورد که می خواهند قطعنامه 2231 ا اجرا کنند، قطعنامه ای که خود آمریکا تصویب کرده و در آن قطعنامه میگوید که کشورها باید روابط اقتصادی شان با ایران عادی سازی بکنند. لذا نمیشود به کاری که برای فشار جهت فراموش کردن تعهدات بین المللی نام ابزار اعمال قانون گذاشت. اما نتیجه گیری من این است که ما باید مراقب باشیم آمریکا دوباره نتواند یکجانبه گرایی خودش را پوشش چندجانبه بدهد. اشتباهات ما یک بار باعث شد که آمریکا توانست یکجانبه گرایی خودش را در قالب شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد پوشش چندجانبه بدهد. اینکه یکجانبه گرایی آمریکا دارد تاثیر میگذارد، یکجانبه گرایی آمریکا بر مردم فشار وارد میکند، نباید چشم ما به خارج باشد، باید متمرکز بر اقتصاد مقاومتی و خودباوری باشیم، باید داخل را نگاه بکنیم و امیدمان به خارج نباشد، همه اینها درست، اما نباید به آمریکا مجددا اجازه بدهیم به سیاست یک جانبه خودش پوشش چندجانبه بدهد. اگر سیاست یکجانبه ایالات متحده پوشش چندجانبه بگیرد، آن وقت هم اجرای آن راحت تر میشود و هم مقابله با آن دشوار تر میشود که من یقین دارم که مردم خردمند ایران مانع رسیدن ترامپ به این امیال خواهند شد.