تجربه یک همافزایی بیسابقه در سیاست خارجی ایران
تجربه یک همافزایی بیسابقه در سیاست خارجی ایران
جلال دهقانی فیروزآبادی
استاد روابط بینالملل
تحلیل سیاست خارجی همواره نیازمند پرهیز از سادهسازی و تقلیلگرایی است. سیاست خارجی نه میتواند صرفاً در قالب دیپلماسی تعریف شود و نه دیپلماسی را میتوان تنها به مذاکره فروکاست. دیپلماسی در واقع یکی از ابزارهای سیاست خارجی است و مذاکره نیز صرفاً یکی از فنون دیپلماسی به شمار میآید. بر این اساس هرگونه ارزیابی از سیاست خارجی باید ناظر به لایههای متنوع تصمیمگیری و ساختارهای نهادی آن باشد.
در جمهوری اسلامیایران دستگاه سیاست خارجی صرفاً معادل وزارت امور خارجه نیست، بلکه نهادهای مختلفی همچون ریاست جمهوری، برخی وزارتخانههای دیگر و دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی نیز در این حوزه نقشآفرینند. افزون بر این، سیاستهای کلی و جهتگیری اصلی سیاست خارجی توسط رهبر معظم انقلاب تعیین میشود و قوه مجریه نیز موظف است اقدامات خود را در همین چهارچوب سامان دهد.
از همین رو، تحلیل سیاست خارجی دولتها بدون توجه به این تمایز نهادی و کارکردی، تحلیلی ناقص خواهد بود. با در نظر گرفتن این مقدمه، میتوان سیاست خارجی دولت چهاردهم در یک سال گذشته را در سه مقطع اصلی بررسی کرد: دوره پیش از جنگ دوازده روزه اسرائیل و آمریکا علیه ایران، دوره جنگ و مقطع پسا جنگ.
در مقطع اول، یعنی پیش از تجاوز نظامی، سیاست خارجی ایران رویکردی فعال و همهجانبه داشت؛ چه از منظر موضوعات مورد توجه و چه از حیث سطوح پیگیری آن. مسأله هستهای در مرکز توجه قرار داشت و همزمان سیاست همسایگی و دیپلماسی منطقهای به صورت جدی دنبال میشد. سفرهای متعدد رئیسجمهوری و وزیر امور خارجه در همین راستا صورت گرفت که یکی از اهداف اصلی آنها هموار ساختن مسیر برای مذاکرات هستهای و همچنین کاستن از خطر تجاوز خارجی بود. در واقع، شواهد موجود نشان میدهد که آمریکا و اسرائیل از مدتها پیش طرح حمله به ایران را آماده کرده بودند و لذا مذاکرات مسقط را نمیتوان علت یا عامل تجاوز دانست.
برعکس، انتخاب مسیر دیپلماسی از سوی ایران، طراحی استراتژیک متجاوزان را برهم زد و معادلهای تازه ایجاد کرد. تصمیم به تجاوز پیشاپیش اتخاذ شده بود اما آغاز گفتوگوها و ورود ایران به مسیر دیپلماتیک هزینههای سیاسی و دیپلماتیک جنگ را برای آمریکا و اسرائیل افزایش داد. به این ترتیب جمهوری اسلامیایران توانست از شکلگیری روایت «مقصرسازی» علیه خود جلوگیری کند و مشروعیت دفاعی خویش را در سطح افکار عمومیجهانی تقویت نماید.
با آغاز جنگ، نقش دیپلماسی نه تنها کاهش نیافت بلکه اهمیت دوچندان پیدا کرد.
برخلاف تصور رایج، جنگ به معنای توقف دیپلماسی نیست بلکه خود زمینهساز ضرورت و کارکردهای تازه آن است. در این مقطع، دیپلماسی ایران دو وظیفه اساسی بر عهده گرفت: اول، مشروعسازی دفاع از کشور و اقدامات متقابل ایران در برابر تجاوز و دوم، محکومسازی حمله اسرائیل و آمریکا در عرصه بینالمللی و تلاش برای شکلدهی به نوعی اجماع سیاسی و دیپلماتیک علیه آنان.
جمهوری اسلامیایران برای تحقق این اهداف از سازوکارهای بینالمللی بهره گرفت. شورای امنیت سازمان ملل متحد به درخواست ایران دو بار تشکیل جلسه داد؛ هرچند به دلیل نفوذ آمریکا، این شورا تصمیم مؤثری اتخاذ نکرد، اما صرف برگزاری جلسات هزینههای سیاسی متجاوزان را افزایش داد. شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمینیز دو بار تشکیل جلسه داد.
هرچند در عمل نتوانست حمله به تأسیسات هستهای ایران را محکوم کند، اما همین ناکامی، بیاعتباری این نهاد را در سطح افکار عمومیآشکار ساخت و مشروعیت ادعایی آن را به چالش کشید. از این منظر، میتوان گفت کارنامه دیپلماسی ایران در دوران جنگ مثبت و مؤثر بوده است.
در دوره پسا جنگ، سیاست خارجی ایران بیش از هر چیز معطوف به مدیریت بحران و بازدارندگی سیاسی شد. مهمترین هدف در این مقطع جلوگیری از تشدید بحران و پیشگیری از تجاوز احتمالی دوباره اسرائیل بود.
جمهوری اسلامیایران تلاش کرد با بهرهگیری از دیپلماسی دوجانبه و چندجانبه و همچنین استفاده از ظرفیت نهادهای بینالمللی، مانع از فعال شدن «مکانیزم ماشه» توسط اروپا شود. ایران با اتخاذ رویکرد حقوقی فعال توضیح داد که چنین اقدامیوجاهت حقوقی ندارد و به لحاظ مبانی حقوق بینالملل نمیتواند قابل دفاع باشد.
در این میان، دیپلماسی منطقهای همچنان تداوم یافت. سفر دبیر شورای عالی امنیت ملی به عراق و لبنان نمونهای روشن از تلاش برای تقویت بازدارندگی سیاسی و مدیریت بحران به شمار میآید.
در چنین فضایی یکی از شاخصترین ویژگیهای سیاست خارجی دولت چهاردهم در یک سال گذشته را میتوان همافزایی و همراستایی دیپلماسی و میدان دانست. پیش از جنگ، دیپلماسی در خدمت میدان بود و میکوشید با بهرهگیری از ابزارهای سیاسی و بینالمللی مانع از آغاز درگیری شود. در جریان جنگ، نقش دیپلماسی بر مشروعیتبخشی به دفاع مشروع ایران و تبیین اقدامات متقابل نیروهای مسلح متمرکز شد.
پس از جنگ نیز دیپلماسی وظیفه مدیریت بحران و بازدارندگی سیاسی را بر عهده گرفت تا از تکرار تجاوز جلوگیری شود. بنابراین، برخلاف برخی دوگانهسازیهای رایج که میان دیپلماسی و میدان تمایز و تعارض قائل میشوند، تجربه یک سال گذشته نشان داد که این دو حوزه در یک چهارچوب مکمل و هماهنگ فعالیت کردهاند.
برآیند تحولات سال گذشته حاکی از آن است که سیاست خارجی دولت چهاردهم، علیرغم فشارها و تهدیدهای گسترده خارجی، توانسته است عملکردی فعال و در مجموع مثبت از خود برجای بگذارد. این سیاست خارجی بر سه محور اصلی استوار بود: پیشگیری از بحران، مشروعسازی دفاع مشروع در سطح بینالمللی و مدیریت بحران پس از جنگ. به نظر میرسد این سه محور نه تنها به تقویت جایگاه جمهوری اسلامیایران در عرصه منطقهای و جهانی انجامید، بلکه تجربهای تازه از تعامل همزمان دیپلماسی و میدان را رقم زد؛ تجربهای که میتواند در آینده نیز به عنوان یک الگو مورد استفاده قرار گیرد.